سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خیرى را که آتش دوزخ در پى بود خیر نتوان به حساب آورد ، و شرّى را که پس آن بهشت بود ، شرّ نتوان وصف کرد . هر نعمتى جز بهشت خوارست ، و هر بلایى جز آتش دوزخ عافیت به شمار . [نهج البلاغه]
دل نوشته ی یک دیوانه

آدم باید یک "تو" داشته باشه که هروقت از همه چـیز خسته و ناامید بود بهش بگه:مهم اینه که تو هستی بی خیال دنیا . . .

********************************************************************************************

عشق

همین خنده های ساده توست

وقتی بـا تمـام غصه هایت میخنـدی

تـا من از تمـام غصه هایـم رهــا شوم . . .

*******************************************************************************************

کدام را باور کنم 

دوست داشتنت را 

یا نیامدن هایت را 

گندش بزند دوست داشتنی که 

پا به پای آن 

زندگی را باختیم 

 

*************************************

*******************************************************

دیشب آرام 

کنار گوشم زمزمه کرد

 دوستت دارم

نه تا آسمان هفتم که عیسی رفت

نه تا آسمان نهم که محمد

من تا خود خدا

پرواز کردم 

 

*****************************************************************************************

بعضیا هستن

که تصادفی وارد زندگی آدم میشن 

تکلیف آیندت 

باهاشون معلوم نیست

ولی نفست به نفسشون بنده ...

 

*******************************************************************************************

 

هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت 

یا فراموش شدن 

به هر حال 

فراموش می کنم 

فراموش شدنم را 

 

********************************************************************************************

باور کن!

این را با تمام وجودت باور کن؛ که:

آن کس که وعده ی همیشه ماندن را می دهد، از همه رفتنی تر است!

 

*************************************

********************************************************

دلتنگی 

حس نبودن کسی است که 

تمام وجودت 

یکباره تمنای بودنش را میکند 

 

********************************************************************************************

مَن

مثلِ هَمیشه

بَرایِ تو می نویسَم

تو

به نیّتِ هَرکه

"دوست داری"

بخوان

 

********************************************************************************************

مرا به هیچ بدادی 

و من هنوز بر آنم ...

که از وجود تو

مویی به همه عالم نفروشم ...

 

 ********************************************************************************************

گفته بودم

فراموشی زمان می‌خواهد

اشتباه بود

فراموشی زمان نمی‌خواهد

فراموشی دل می‌خواست

که آن هم پیش تو ماند

 

*********************************************************************************************

 

ه?چوقت .. 

 

?ک? را با همه وجودت دوست نداشته باش !

?ک تکه از خودت را نگه دار برا? روزها?? که هیچکس را به جز خودت ندار?..

 

*********************************************************************************************

 

بیا وداع کنیم 

اگر بنا باشد کسی از ما بماند 

همان بهِ که تو بمانی

کینه تو به کار دنیا بیشتر می آید تا 

عشق من 

 

*********************************************************************************************

 

عشق

اتفاق?ست که م?افتد ...

 

گاه? پُر شتاب

مثل ِگلولها? ناغافل

 

گاه? آرام

مثل ِنشت ِگاز در شب? زمستان? !

 

در هر حال عشق

اتفاق ِکُشندها?ست ...

 

********************************************************************************************

 

همین چند روز پیش فکر می کردم! می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم! از همین چند روز پیش… هیچ کس! شبیه تو نیست …

 

***********************************************************************************************

 

خیالت تخت

اگر

روزی

تصادفی از کنارم رد شدی

سعی می کنم آنقدر غریبه به نظر برسم که

هوس کنی دوباره عاشقم شوی

 

**********************************************************************************************

 

هزار بار هم که از این شانه به آن شانه بغلتی 

این شب صبح نمی شود 

وقتی دلتنگ باشی 

 

******************************************************************************************

 

دریا می شوم ،

 

هرشب وقتی

 

ردر بسترم یاد تو جاریست ،

 

مثل رود ...

 

*********************************************************************************************

 

 

بعد از تو ،

 

هیچ چیز این دنیا

 

چشم مرا نخواهد گرفت .

 

 

*************************************************************************************


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط mohammadhussaini 94/11/10:: 3:46 عصر     |     () نظر

ای کاش کوه به کوه می رسید آدم به آدم نه .. دیدن بعضی آدمها داغ دل آدم را تازه می کند ************************************************************************** تا کارَم مـِثِّ آدَمیزادهـ?? بِهم میگـَنــ ابْلـَهِ سادهـ?? کافیه بَـد شَمـ???? از روشون رَد شَمـ?? همین ابلـَهِ ساده..... میشهwow فوق العادهـ?? ************************************************************************** تــنـهـایـی یـعـنـی . . . عـاشـقـشـی . . . ولـی حـق نـداری بـهـش نـزدیـک بـشـی چـون اون دیـگـه تـنـهـا نـیـسـت ************************************************************************** مَن ھَمون شَخصیت مبھم دآستانَم ?ہ ی?دفہ بدونِ اینکھـ چیزی بہ ?سے بگـہ قید ھَمہ چیـو میزَنہ و میـرہ?? ************************************************************************** وقتــــــی "رفتــــــی" تا آخــــــر "بــــــرو" . . . وقتــــــی "مانــــــدی" تا آخــــر "بمــــان" . . . ایــــــن تــــــن ... خستــــــه ســــــت...... ! خسته....! . از نیــــــمه رفــــــتن ها.....!! . از نیــــــمه مانـــــدن ها... ************************************************************************** ?@asheghoneeee ?? همیشہ مےگفتـ?? هیچـ وقتـ نمےرھ?? راستـ مےگفتـ?? هیچـ وقتـ نرفتـ?? ولے کارے کرد?? کہ خودمـ مجبور شدمـ برمـ???? ************************************************************************** با هرکس میشه خندید اما در اغوش یک نفر میشه گریه کرد.... ************************************************************************** ایـــــن روزها همه آواره ی کوچــــه هاے مجازے شدیم . با اینکــــهـ میـــدانیمـ چیـــزے حل نمـــے شود مے نویسیم براے خودمان تا تنهانباشیم ************************************************************************** شب را دوستـــ ــ ـ دارم !... چرا که در تار?کـــ ـ? .. چهره ها مشخــــــ ـص ن?ست !! و هر لحظــــــــ ـه .. ا?ن ام?ـــــ ـد .. در درونــــــ ــم ر?شه م? زند ... که آمده ا? .. ول? من ند?ده ام... ************************************************************************** بـعـد مَـرگــَم !!! جِنــازَمُ بـسـوزُنـ?ن !!! مـ? خـوام !!! حَسـرت سَـرِخـاکــ اومَـدنَــم بـهِ دِلِ خ?ــل?ــا بمـونـه . .. ایشالا یه روز ??بیاے بالا ســــــــــــــــــــرم سرمو.بگیری تو بغلت داد بزنے: نفــــــــــسـ ب?ــــــــــشـ لعــــــــــنتے کارم اشتباه بوده. ************************************************************************** ??آغــــوشــــه مـــــَردونــــه?? ?فـــــراووووووونـــــه . . .√ ?دنبال قــــو?? مـــردونـــه باش ...? ************************************************************************** من دخترانه هایم را فدای تنهاییم کردم… تو مردانگی ات را به چه باختی؟؟؟ عشق؟! هوس؟! یا گرمای یک نگاه؟! ************************************************************************** انقـــــدر قوے شدم کهـ از خـــــودمم میگذرمــ... چهـ برســـــه تُو ************************************************************************** تَنها بودَن قُدرَت میخواد و مِن قُدرَتمندمـ این قُدرت رَو کَسی به مِن داد که روزی میگُفت... تنهات نمیذارَمـ **************************************************************************



نوشته شده توسط mohammadhussaini 94/11/3:: 9:24 عصر     |     () نظر

نتیجه تصویری برای عکس غمگین از خیانت

من و محمد چند سال پیش با هم آشنا شدیم .


محمد تاجر فرش بود 


ما خیلی زود با هم ازدواج کردیم


ماجرا از اینجا شروع شد که یک روز تلفن زنگ زد


*الو!! بفرمایید ؟! اصغر آقا شمایید ؟؟ محمد خونه نیست …


ولی به خدا شب روز به فکر بدهی شماس


** خانم محترم تو چرا فکر بدهی تون نیستی؟


مگه شریک زندگی محمد نیستی ؟؟دوستش نداری؟؟


*من عاشق محمد هستم.یک روز بدون محمد نمی تونم زندگی کنم!


ولی من چیکار میتونم بکنم ؟


**تو کافیه کمی با من مهربون باشی…


من هم قول میدم شکایت نکنم و بدهی ببخشم…


* خفه شو !!! تو جای پدر منی نمک نشناس !!


چرا نمیفهمی اون ورشکست شده ؟؟


گوشی قطع کردم دستام داشت می لرزید .


نمی دونستم چیکار کنم خواستم به محمد بگم


گفتم شاید اوضاع بدتر بشه و اصغرآقا تحریک بشه و محمد بندازه زندون


اون وقت من چیکار کنم دق می کنم!! صبح تصمیم خودمو گرفتم


کار من خیانت نیست…


من از شدت علاقه ام به محمد این کارو میکنم که گرفتار نشه


با این افکار شماره اصغرآقا را گرفتم و اولین قرامون گذاشتیم


خیلی سخت بود !!


ولی وقتی محمد پشت میله های زندان تصور میکردم


میگفتم خدا هم من می بخشه من خیانت نمیکنم فداکاری میکنم.


چند وقت گذشت و قرار شد جمعه آخرین دیدارمون باشه


و همه چیز تموم و خلاص


آخرین قرار گذاشتم توی خونه خودمون


که اول مدارک رو بگیرم که بعدا نتونه دبه کنه !!!


محمد بیچاره صبح رفت شهرستان


اصغر آقا با مدارک نزدیک ظهر آمد …


نهار رو تو خونمون با هم بودیم


بعد از اون کار حدود ساعت 3 بود که اصغر آقای خوک صفت رفت …


در همین حین محمد وارد خونه شد!!!


من دست و پام رو گم کرده بودم ظاهرم مناسب نبود .


چشماش از شدت خشم سرخ شده . بود همش داد میزد .


اون مرتیکه اینجا چیکار میکرد ؟؟؟؟


این چه وضعیه تو داری ؟


دختره بی لیاقت نون من میخوری بهم خیانت میکنی ؟؟؟


خــــیـــــانـــتـــــکـــــــــار !!!


با دستاش گلوم گرفته بود و فشار میداد .


داشتم خفه می شدم .


اصلا نذاشت توضیح بدم .


توی یک لحظه دستم به گلدون بلوری روی میز رسید


و محکم زدم توی سرش …..


برای لحظه ای اشکی از گوشه چشماش جاری شد …


بعد چشماش رو برای همیشه بســت .


محمد پاشو …محمد …محمد پاشو …… وااااای خدایــــــــــــــــــا


آقای قاضی شما هم من رو اعدام کنید


من باید برم به محمد بگم که خیانت کار نبودم!!!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط mohammadhussaini 94/1/9:: 7:21 عصر     |     () نظر